دایناسور خوب و القای داروینیسم (The Good Dinosaur 2015)

روایت تاریخ زمین همواره با جذابیت‌های ویژه‌ای همراه بوده است. در این زمینه مدام پرسش‌هایی چون جهان پیش از انسان چگونه به وجود آمده و چگونه تا به امروز ادامه داشته است ذهن آدمی را به خود مشغول ساخته و او را در یافتن پاسخی مناسب به تلاش و تفکر واداشته است.

علومی همچون باستان‌شناسی و زیست‌شناسی به فراخور جهان‌بینی با استناد به آثار و بقایای به‌جای مانده از گونه‌های متنوع جانوری و گیاهی به بیان ایده‌های مدنظر خود پرداخته و هر یک پاسخ‌هایی پیرامون شکل‌گیری جهان و تاریخ تطور و تغییر آن ارائه نموده‌اند. سینما نیز به‌تبع وظیفه‌ی ذاتی خود که بازتاباندن و انتشار عمق نگاه و جهان‌بینی به زبانی قابل‌فهم برای مردم در چارچوبی هنری است، به این عرصه واردشده تا به القای نگرش‌های متنوع به جهان بپردازد. سینما تابعی است از نوع نگاه به جهان. سینما تابعی از تفکرات و اعتقادات است که در مرزهایی معینی از فهم و معرفت بشر ظهور یافته‌اند. مرزهای فکری همچون مرزهای جغرافیایی قابل‌تمییزند لذا نمی‌توان التقاط فکری را راهی مناسب برای تبیین جهان‌بینی‌ها دانست.

قصه‌ی «دایناسور خوب» درست در مقطعی از زمان شکل می‌گیرد که هیچ‌گونه سند متقنی از کنار هم قرارگیری موجوداتی که در فیلم به تصویر کشیده می‌شوند، وجود ندارد. ازاین‌رو «دایناسور خوب» داستانی تخیلی و به‌دوراز واقعیت‌های تاریخ زمین است. بر اساس یافته‌ها موجوداتی که دایناسورها نام‌گرفته‌اند میلیون‌ها سال پیش بدرود حیات گفته و پس از دوره‌ی زمانی مشخص اثری از آن‌ها دیده نشده است. در «دایناسور خوب» مخاطب با قصه‌ای روبروست که در ظاهر واقعیت ندارد اما با تأملی در باطن آن می‌تواند به مفاهیمی دست یابد که نه مبتنی بر تاریخ تطور دایناسورها بلکه بر بستر تاریخ تطور بشر ساخته‌وپرداخته شده است.

«دایناسور خوب» روایتی است خیال‌پردازانه از زندگی بشر؛ اما کدام بشر؟ مگر دایناسورها در دامنه‌ی گونه‌های حیوانی منقرض‌شده جای نمی‌گیرند پس چگونه می‌توان پذیرفت که دایناسورها نقش انسان‌ها را بازی می‌کنند و قرار است مخاطب را در جریان نوعی جهان‌بینی قرار دهند؟

ظاهراً در انیمیشن اثر برجسته‌ای از انسان‌ها نیز یافت می‌شود اما محور داستان حول شخصیت دایناسوری به نام «آرلو» شکل می‌گیرد.

arlo

«اسپات» که نام خود را مدیون آرلو دایناسور خوب قصه است نیز، گونه‌ای حیوان است که در تلقی داروینیستی بشر خوانده می‌شود.

spot

جهان پویانمایی «دایناسور خوب» جهانی است که موجودات درون آن ظاهری حیوانی دارند اما در باطن انسان‌اند. این همان یکسان پنداری انسان و حیوان است که در دریای متلاطم و بعضاً متعارض اندیشه‌ی اندیشه‌ورزان غربی موج می‌زند.

حیات دایناسوری، حیاتی انسانی است که سبک زندگی کشاورزی را در بطن طبیعت دنبال می‌کند. پدر و مادر آرلو با فروبردن سر خود در دل خاک، زمین را شخم زده و بذرها را در آن می‌کارند. سپس مزرعه را آبیاری و داشت کرده و منتظر برداشت محصول می‌مانند. آن‌ها محصولات به‌دست‌آمده را در سیلوی دست‌ساخته‌ی خود برای مواقع مصرف نگه‌داری می‌کنند.

arlo family

همه‌ی اعمال و رفتار خانواده‌ی آرلو نشان از بشر بودن آن‌ها می‌دهند. این‌گونه حیوان پنداری بشر از ارسطو گرفته تا داروین و فروید و دورتیه محور اصلی انسان‌شناسی اکثر متفکران و فیلسوفان غرب بوده است که در تقابلی آشکار با نگاه اسلام به انسان قرار دارد. انسان در اسلام نه حیوان است و نه دایناسور و نه هر موجود دیگری. انسان، انسان است. انسان همان مخلوقی است که خالقش از روح خویش بر او دمید. همان موجودی است که فطرتش به نور دعوت می‌کند و از ظلمات بازمی‌دارد. همان مخلوقی است که غایتی پیش رو دارد و اعمال و رفتار و حتی تفکراتش از نگاه پروردگار بصیرش مخفی نخواهد ماند.

faman yamal methghala

داروین البته اجداد انسان را حیوان می‌داند و گزینه‌ای بهتر از میمون برای معرفی جد انسان پیدا نمی‌کند! اسپاتِ دایناسور خوب نیز نسلی پیشرفته و تطور یافته از همین جد داروین است. اسپات بیش از اینکه به انسان شبیه باشد به میمون شباهت دارد. او روی چهار دست‌وپا راه می‌رود، مانند سگ واق‌واق می‌کند، خام‌خواری پیشه کرده و مایحتاج خود را از حیوانات و گیاهان درون جنگل پیدا و نیازهای جسمی خود را تأمین می‌کند. اسپات از نوع میمون‌هایی است که در گزینش طبیعی داروین خود را با شرایط محیط وفق داده و بقای خود را رقم‌زده است. حال چرا داروین در این اندیشه فرو می‌رود تا انسان را حیوان بداند و به نفی ساحات ماورایی او مشغول شود؟

charles darwin

ناتورا، نیچر یا طبیعت بستر معرفت‌شناسی داروینی است. بدین خاطر است که او ماورا را نمی‌بیند و همه‌چیز را در بعد مادی مخلوقات به‌ویژه انسان، خلاصه می‌کند. عقبه‌ی این برداشت داروین از طبیعت به نگاه فلسفه به عالم بازمی‌گردد. بذر درخت فلسفه را با پرسش از چیستی و ماده المواد جهان کشت کرده‌اند؛ ازاین‌رو هر کس که در دام فلسفه گرفتار آید نه به دنبال روح و معنا که در پی‌ شناخت ماده‌ی جهان و موجودات آن خواهد بود. قبل از کشف خارق‌العاده‌ی داروین (!) بیش از ۲۵۰۰ سال پیش ارسطو مُهر حیوانی را بر پیشانی بشر نشاند که «ای انسان تو حیوانی ناطق هستی». کاری که داروین در حیوان خوانی بشر انجام داد در ادامه اندیشه فیلسوفان غربی بود؛ اما برجستگی نظر او یکی در معرفی جد انسان (که همان میمون است!) و دیگری اصل تنازع بقاء و گزینش طبیعی بود. شاید بتوان در برخی موارد و در محدوده‌ای مشخص اصل تنازع بقاء و گزینش طبیعی را پذیرفت اما نمی‌توان شجره‌نامه‌ی انسان را به حیوانی چون میمون پیوند زد.

evolution

قرآن منشأ آفرینش انسان را زمین، خاک، صلصال، طین، نطفه و تراب می‌خواند.

ensan va torab

اولین انسانی که توسط خداوند خلق شد، حضرت آدم بود. آدم علیه‌السلام نبی الهی است که روح او نفخه‌ی الهی و طریقتش مبتنی بر کلام خداست. نفی حضرت آدم به‌عنوان جد ابناء بشر و قرار دادن میمون به‌جای جد بشر خطایی نابخشودنی و اشتباهی محرز است. مگر میمون از روح و فطرت برخوردار است؟ مگر جامعه‌ی میمون‌ها مبتنی بر غایتی معین و آرمانی مشخص طی طریق می‌کنند؟ بهشت و جهنم و عقبی گرایی در میمون‌ها چه جایگاهی دارد؟!

حیوانات حیوان‌اند و انسان‌ها انسان. جابه‌جا کردن آن‌ها خارج از دایره‌ی عدل الهی و نافی حکمت خلقت پروردگار متعال است.

داستان دایناسور خوب پس از نمایش زندگی کشاورزی دایناسورها (!) به توصیف جایگاه مهم خانواده و پایبندی بدان می‌پردازد. اگر پوشش حیوانی شخصیت‌های قصه که در حقیقت انسان‌اند کنار رود و ظاهر انسان‌ها جای آن‌ها را اشغال کند پیام‌های بعضاً مفیدی از تماشای پویانمایی دست مخاطب را می‌گیرد. پدر و مادر به هم عشق می‌ورزند، از فرزندانشان مراقبت می‌کنند و به آن‌ها درس زندگی می‌دهند، با کار و تلاش مایحتاج خود را تهیه‌کرده و زندگی خود را می‌چرخانند. پدر تکیه‌گاه خوبی برای فرزندان است و مادر عنصری دلسوز است که محبتش را نثار اعضای خانواده می‌کند؛ اما علی‌رغم این پیام‌های مثبت دایناسور خوب داروینیسم را پذیرفته و برداشت‌های مثبت را مخدوش می‌کند.

the good dinosaur family

آرلو دایناسوری است که از بدو تولد ضعیف به دنیا می‌آید. برخلاف ظاهر فریبنده‌ی تخمی که آرلو مراحل اولیه‌ی حیاتش را در آن گذرانده جثه‌ای ضعیف و کوچک دارد درحالی‌که برادر و خواهر او از جثه‌هایی بزرگ‌تر برخوردارند. از همان بدو تولد ضعف آرلو در مقایسه با تخم بزرگش بیش‌تر به چشم می‌آید. ضعف با حیات او عجین شده و راه غلبه بر مشکلات و سختی‌ها گریزناپذیر است. اگر آرلو نتواند خود را با محیط وفق دهد محکوم به فناست. این‌گونه فناپذیری در صورت عدم انطباق با شرایط محیط ریشه در اصل تنازع بقاء داروین دارد که در آن ضعفا محکوم‌به فنایند و بقا به اقویا می‌رسد.

eggs

پدر و اعضای خانواده، آرلو را یاری می‌دهند تا بر مشکلات فائق آید. او تلاش می‌کند بر ترسش غلبه کند. در ابتدای امر از غلبه بر ترس بازمی‌ماند اما در ادامه موفق می‌شود ترسش را مهار کند. در مسیر شکل‌گیری شخصیت آرلو، پدر مغلوب سیل می‌شود و خانواده را تنها می‌گذارد. آرلو فقدان پدر را ناشی از شیطنت‌های اسپات می‌داند. یکی از روزها اسپات را درحالی‌که مشغول خوردن دسترنج خانواده است، پیدا می‌کند. خشمگین شده و به سمت او حمله‌ور می‌شود. در پی تعقیب و گریز آرلو از خانه و خانواده‌اش دورافتاده و دیگر اثری از مزرعه و کوه‌های دندان پنجه‌ای نمی‌بیند.

دور شدن از خانه و خانواده قصه‌ای است تکراری که بارها در فیلم‌ها و انیمیشن‌ها تکرار شده است. گاه دور افتادن از خانه به سبب عدم تبعیت از بزرگان خانه است اما در «دایناسور خوب» این عدم پایبندی به دستورات نیست که منجر به دورافتادگی از خانه می‌شود بلکه خصومت و انتقام است که منتج به ترک خانه و خانواده می‌شود.

تلاش درراه خانه و بازگشت به آن در نگاه اول ستودنی به نظر می‌رسد. خانه نماد باور، تمدن و عقیده و فرهنگ است و بازگشت به آن امری تحسین‌برانگیز قلمداد می‌شود. اهمیت بازگشت به خانه به‌قدری بالاست که شکل‌گیری شخصیت آرلو و توانایی غلبه‌ی او بر ترس و مشکلاتش در آن رقم می‌خورد. بازگشت به خانه به آرلو درس زندگی و بزرگ شدن می‌دهد؛ بااین‌حال جای چند پرسش بزرگ خالی است.

چرا سینمای غرب و هالیوود تمایل دارد بازگشت به خانه را بارها و بارها به تصویر کشد؟ خانه کجاست که تا این حد سینماگران غرب را مسحور خودساخته است؟ چرا مدام مخاطب با این شعار که «به خانه برگرد» مواجه می‌شود؟

در تلقی دینی بازگشت به اصل و خدا جایگاه برجسته‌ای دارد. همه از خداییم و به‌سوی او بازمی‌گردیم. انا لله و انا الیه راجعون؛ اما آیا می‌توان اصل را خانه دانست و خدا را به آن محدود ساخت؟ قطعاً پاسخ خیر خواهد بود. پس سینمای غرب با نمایش مکرر بازگشت به خانه چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

پیش از پاسخ به این پرسش لازم است خانه تعریف شود. خانه محل زادوولد فکر و اندیشه است. خانه نماد جهان‌بینی و بنیان‌های اعتقادی است. خانه محل شکل‌گیری شخصیت انسان و نفی پذیرش علقه‌های بیگانه است. اگر خانه تصاحب شود فکر و اندیشه تسخیرشده و جهان‌بینی شکلی دگرگونه خواهد یافت؛ اما گاه سفر لازم می‌آید. دایناسور خوب تقابل‌ها را در سفر (ی اجباری) می‌بیند. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی …

besyar safar bayad

در سفر، اسپات که عنصری مزاحم و مانع بقای خانواده‌ی دایناسورهاست به شخصیتی مثبت، قابل‌اعتماد و دوست‌داشتنی تبدیل می‌شود. آرلو فرامی‌گیرد دشمنی‌ها و خصومت‌ها را کنار گذارده و با اسپات دوست شود. دوستی و همراهی بازگشت به خانه را در پی دارد. درست است که سفر در دل خود درس‌هایی دارد اما این درس‌ها نباید انسان را از آرمان‌هایش دور کند. سفر در صورتی پختگی به بار می‌آورد که نتیجه‌ی آن متعارض با آرمان و اعتقاد آدمی نباشد.

arlo and spot

در انتهای سفر آرلو به خانه برمی‌گردد. بازگشت به خانه بیانگر بازگشت به اصول دایناسوری به همراه درس‌هایی است که بعضاً در قاموس دایناسورها نوشته‌نشده است. البته بازگشت به خانه در سینمای هالیوود عمدتاً یادآور بازگشت یهود به سرزمین موعود است. کدهایی چون قرار داشتن خانه دایناسورها در مراتع و جنگل‌های سرسبز کنار رود و کوه‌های دندان پنجه‌ای از یک‌سو و مدیریت گله شاخ درازها در همراهی گودزیلاهای غول‌پیکر (با توجه به اینکه یهود مردم جهان را گوسفندان و خود را چوپان آن‌ها قلمداد می‌کند) احتمال سرزمین موعود بودن خانه دایناسورها تقویت می‌شود.

return

دشمن مانع بقاست پس دوستی با او چه سودی می‌تواند داشته باشد؟

«دایناسور خوب» یا به بیان بهتر انسان خوب، انسانی است که دشمنی‌ها را کنار بگذارد و مثل آرلو با اسپات دوست شود. همچنین انسان خوب، انسانی است که برای بازگشت به خانه، جهان‌بینی و اعتقاداتش تلاش کند اما با دیگران نیز حتی اگر دشمنش باشند رابطه‌ای دوستانه داشته باشد.

درصحنه‌های پایانی خانواده‌ای از گونه‌ی اسپات سرپرستی او را بر عهده می‌گیرند. آرلو برخلاف میل باطنی‌اش، اسپات را به آن خانواده سپرده و با کشیدن دایره‌ای به دور آن‌ها، جدا بودن گونه‌ها از یکدیگر را به نمایش می‌گذارد. آرلو با زبان بی‌زبانی در کنار یکپارچگی خانواده و تمدن، جدا افتادن فرهنگ‌ها و تفکرات متنوع از یکدیگر را فریاد زده و آن را لازمه‌ی حیات جهانی و جمعی می‌داند. ناسیونالیسم و قبیله گرایی و گونه گرایی ازجمله شعارهایی است که در پس خرده قصه‌های «دایناسور خوب» قابل‌مشاهده است. دل کندن از اسپات برای آرلو دشوار است اما چاره‌ای نیست جز پذیرش مرزهای فرهنگی و قومی. برقرار کردن رابطه دوستانه با سایر اقوام و ملل در عین رعایت مرزهای فرهنگی و اعتقادی قابل ارزش‌گذاری است اما آیا می‌توان انتظار داشت دو تفکر مخالف و معارض دست دوستی به‌سوی هم دراز کرده و عداوت‌ها و دشمنی‌های گذشته را کنار نهند و یکدل و یک‌زبان شوند؟ با صراحت تمام باید گفت چنین امری شدنی نیست. در پویانمایی «دایناسور خوب» هر دو جهان‌بینی در عین تمایزهایی که باهم دارند، در دامنه‌ی تفکر غیردینی قرار می‌گیرند. شاید طرح چنین موضوعی تمسخرآمیز جلوه کند که چگونه می‌توان برای دایناسورها و انسان‌های اولیه پارادایم فکری در نظر گرفت اما باید توجه داشت که کل وقایع داستان بر بستر داروینیسم (که تفکری پر نقص، معیوب و منحط است)، شکل‌گرفته است و شخصیت‌های حیوانی همگی انسان‌اند و راه گریزی نیست جز اینکه این دودست جهان‌بینی را در دامنه‌ی پارادایم امانیسم در نظر گرفت.

نتیجه‌گیری:

«دایناسور خوب» انیمیشنی است پر از القائات منفی و اندک نکاتی که با لحاظ شرایطی خاص می‌توان آن‌ها را مثبت قلمداد کرد. داروینیسم و علقه‌های امانیستی با تاریخ دایناسورها، حیوان پنداری انسان و انتروپومورفیسم درهم‌آمیخته تا ساحت ملکوتی و ماورایی انسان را به چالش کشد و روح و فطرت او را نفی کند. دایناسور خوب در عین آموزش برخی نکات آموزنده به مخاطب، مبدأ و منشأ خلقت انسان را مخدوش ساخته و بشر را موجودی که حتی توان نطق انسانی ندارد در مقابل حیوانات دارای قوه ناطقه، تصویر می‌کند. نفی آغاز حیات بشر از خلقت آدم (علیه‌السلام) ازجمله القائات منفی است که با حضور اسپات و پیوستنش به خانواده‌ی غارنشینان در فیلم تکمیل می‌شود.

دایناسور خوب با داروینیسم به نفی ایمان به خدا پرداخته و ایمان به غیب را با هیچ‌انگاری روح و فطرت الهی انسان و فروکاست حیات انسانی به حیات حیوانی در قلب انسان می‌زداید.

ازاین‌رو کفه‌ی ترازوی مفاهیم منفی بسیار سنگین‌تر از نکات آموزنده‌ی آن است.

منبع: پویانقد