دلایل وجود خدا و غیب

در قرآن کریم در آغاز سوره‌ی مبارکه‌ی بقره به خصوصیات متّقین پرداخته و اوّلین صفت این پاک سیرتان را ایمان به غیب می شمارد.

 

«الذین یؤمنون بالغیب»

 الذین یؤمنون بالغیب

 
غیب و شهود دو نقطه مقابل یکدیگرند. عالم شهود عالم محسوسات است و جهان غیب ماوراءِ حس، زیرا غیب در اصل به معنی چیزی است که پوشیده و پنهان است و چون عالم ماوراء محسوسات از حس ما پوشیده است به آن غیب گفته می شود. در قرآن کریم می خوانیم:

 

«عالم الغیب و الشهاده هو الرّحمن الرّحیم»
«خداوندی که به غیب و شهود پنهان و آشکار داناست و او است خداوند بخشنده و رحیم»

 

ایمان به غیب درست نخستین نقطه‌ای است که مؤمنان را از غیر آن‌ها جدا می‌کند و پیروان ادیان آسمانی را در برابر منکران خدا و وحی و قیامت قرار می‌دهد وبه همین دلیل نخست ویژگی پرهیزکاران ایمان به غیب ذکر شده است. برای ایمان و اعتقاد ما به عالم شهادت حواس ما کافی است اساساً این عالم از آن جهت شهادت نامیده شده است که ما با حواس خود با آن سر و کار داریم و محسوس و ملموس ما است پس نیازمند به معرف و معلمی برای اینکه به وجود چنین عالمی مؤمن بشویم نیستیم. نیازمندی ما به معلّم و تعلیم و تحقیق برای آشنا شدن بیشتر با حقایق آن است اما این حواس برای ایمان و اعتقاد به جهان غیب کافی نیست. برای ایمان و اعتقاد به جهان غیب قوّه‌ی عقل که خود مرتبه غیب وجود ما است باید دست به کار و فعالیت شود و یا قوه‌ای نهان‌تر و مخفی‌تر از عقل باید غیب را شهود کند.
مولوی می گوید:

 روح وحی

 

جسم ظاهر ، روح مخفی آمده است جسم همچون آستین جان همچو دست

باز عقل از روح مخفی‌تر بود حس به سوی روح زودتر ره برد

روح وحی از عقل پنهان‌تر بود زانکه او غیب است و او زان سر بود

آن حسی که حق بدان حس مظهر است نیست حس این جهان آن دیگر است

حس حیوان گر بدیدی گاو و خر با یزید وقت بودی کاو خر

غیر فهم و جان که در گاو و خر است آدمی را فهم و جانی دیگر است

باز غیر فهم و جان آدمی هست فهمی در نبی و در ولی (۱)

 

 

براهین وجود خدا

 

 خدا و غیب

 

یکی از براهین عقلی که برای اثبات بزرگترین غیب هستی یا «غیب‌الغیوب» یعنی خداوند می‌آورند «برهان حدوث» است. در یک تقسیم کلی موجودات در آن زمان وجود نداشته و در واقع معدوم بوده‌اند این موجودات در اصطلاح متکلمان -گروهی از متشرعین که به وسیله دلایل عقلی و نقلی از دین دفاع می‌کنند- «حادث» نامیده می‌شوند.
اگر درباره‌ی موجودی از لحاظ زمانی هر چه به عقب برگردیم زمانی پیدا نشود که آن موجود در آن زمان معدوم باشد به آن موجود در اصلاح متکلّمان «قدیم» گفته می‌شود.
حال برای اثبات خداوند به این صورت مقدمه چینی می‌شود که جهان حادث است -این حدوث را از تغییر و تحولات جهان مادی استنباط کرده‌اند- و هر چه حادث است به پدید آورنده نیاز دارد و در نتیجه جهان به پدید آورنده نیاز دارد.
مقدمه‌ی دوم به مقتضای «قانون علت و معلول» است که می‌گوید: «هر موجود حادثی علت وجود می‌خواهد» (۲) و اگر علت به وجود آمدن آن موجود حادث قبلی باشد و سلسله موجودات حادث قبلی در نظر گرفته شود بدون آنکه به موجود قدیمی ختم شود تسلسل ایجاد شد و چیزی به وجود نخواهد آمد زیرا هر کدام از موجودات حادث به زبان حال می‌گویند تا موجودات حادث قبلی نباشد من نمی‌توانم به وجود بیایم بنابراین چون موجودات حادث به وجود آمده‌اند نشان می‌دهد که تسلسل رخ نداده و سلسله علت‌ها و معلول‌های حادث به یک موجود قدیم که خود برای به وجود آمدنش نیاز به علت ندارد -چون همیشه بوده و حادث نیست- ختم شده است و بدین طریق وجود خداوند متعال اثبات می‌شود.

 

اما فلاسفه برای اثبات خداوند به تغییر و تحولات جهان هستی به گونه‌ای دیگر اشاره کرده‌اند که در آن برای اثبات خداوند نیازی به بازگشت به عقب نیست بلکه در «آن» و «هر لحظه» وجود خداوند متعال اثبات می‌شود که دائما او پادشاه مطلق است.
از نظر فلسفه همه چیز در ذات وجود خود متغیر است تمامی جهان یک غافله در حال سیر و حرکت را تشکیل می‌دهد اما نه غافله‌ای که تنها کارش انتقال از مکانی به مکان دیگر است بلکه غافله‌ای که کارش انتقال از وجودی به وجود دیگر است والبته به صورت اتّصالی و استمراری و … طبق این نظر بحث در این نیست که جهان در یک لحظه از عدم به وجود آمده پس علتی آن را به وجود آورده است بلکه بحث دراین است که جهان تدریج و دائماً از عدم به وجود می‌آید و استمرار دستی او را به وجود می‌آورد و فانی می‌کند.

 

مولوی 

 

جنش ما هر دمی خود اشهد است

کو گواه ذوالجلال سرمد است

گردش سنگ آسیا در اضطراب

اشهد آمد بر وجود جوی آب

یا خفی الذات محسوس العطا

انت کالماء و نحن کالرحی

تو چه جانی ما مثال دست و پا

قبض و بسط دست از جان شد روا

تو چو عقلی ما مثال این زبان

این زبان از عقل دارد این بیان

تو مثال شادی و ما خنده‌ایم

که نتیجه شادی فرخنده‌ایم

 

 

 

 این جهان هستی خود را نظم خود را حیات و نشاط خود را از جهان دیگر دارد این جهان به منزله‌ی کف است و آن جهان دریا (۳)

یکی دیگر از دلایل وجود خداوند «برهان امکان و وجوب» است هر چیزی که بتوان آن را موجود دانست از دو حال خارج نخواهد بود یا وجود برای آن ضرورت دارد و خود بخود موجود و به اصطلاح «واجب‌الوجود» است و یا وجودش ضرورت ندارد و مرهون موجود دیگری است و به اصطلاح «ممکن‌الوجود» است و بدیهی است که اگر تحقق چیزی محال باشد هرگز وجود نخواهد یافت و هیچگاه نمی‌توان آن را موجود دانست پس هر موجودی یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود با دقت در مفهوم ممکن الوجود روشن می‌شود که هر چیزی مصداق این مفهوم باشد معلول و نیازمند به علت خواهد بود زیرا اگر موجودی خود به‌ خود وجود نداشته باشد ناچار به وسیله موجود دیگری به وجود آمده است چنانکه هر وصفی که با لذات نباشد ثبوت آن بالغیر خواهد بود و مفاد قانون علّیت هم همین است که هر موجود وابسته و ممکن‌الوجود نیازمند به علت است نه اینکه هر موجودی نیاز به علت دارد تا گفته شود پس خدا هم احتیاج به علت دارد یا گفته شود اعتقاد به خدای بی‌علّت نقض قانون علیت است از سوی دیگر اگر هر موجودی ممکن‌الوجود و نیازمند به علت باشد هیچگاه موجودی تحقق نخواهد یافت و چنین فرضی نظیر آن است که هر یک از افراد یک گروه اقدام خود را مشروط به شروع دیگری می‌کند که در این صورت هیچ اقدامی انجام نخواهد شد پس وجود موجودات خارجی دلیل آن است که واجب‌الوجودی موجود است. (۴)

یکی دیگر از دلایل وجود خداوند عشق به کمال مطلق است انسان در نهاد خود می‌یابد که کمال را دوست دارد و بلکه حدّ اعلای آن‌ را می‌خواهد و همین احساس را یا مراجعه به رفتار و گفتار دیگران در آنان نیز می‌یابد – توجه داشته باشیم که سخن در وصول به کمال مطلق نیست بلکه سخن در عشق به کمال مطلق است- اکنون می‌گوییم وجود چنین احساسی در انسان دلیل بر واقعیت داشتن کمال مطلق است و مقصود از خدا نیز چیزی جز کمال و جمال مطلق و لایتناهی نیست.

 

 

فطرت انسان و عشق ورزیدن به خدا

 

نتیجه این دو مقدّمه این است که انسان «فطرتاً» به خدا عشق می‌ورزد هر چند ممکن است در مقام عمل دچار انحراف شود و چیزی را که واقعاً کمال مطلق نیست بجای آن بنهد و آن را معشوق خود برگزیند چنان که مثلاً احساس گرسنگی کودک به او الهام می‌کند که خوردنی در عالم یافت می‌شود ولی چه بسا در تشخیص آنچه واقعا خوردنی است از غیر آن دچار اشتباه شود و مثلا حشره‌ای را در دهان بگذارد.

پرسش : به چه دلیل احساس و عشق به کمال مطلق مستلزم واقعیت داشتن آن است آیا احتمال ندارد که این احساس خطا و بی‌اساس باشد؟

پاسخ:
دلالت عشق به کمال مطلق را بر واقعی بودن آن از دو راه می‌توان بیان نمود راه اول اینکه تمایلات غریزی و فطری بدون آنکه هیچ واقعیتی در عالم خارج موجود باشد با نظم حاکم بر جهان سازگار نیست در غرایز موجود در انسان و حیوان نشان می‌دهد که آنها به اموری واقعیت دارد توجه و تعلق دارند و اگر رخ می‌دهد در تشخیص مصداق است نه در اصل واقعیت.
راه دوم اینکه محقق اموری که واقعیت آنها متعلق به غیر است بدون تحقق مضاف‌الیه و متعلّق آنها محال است. مثلاً علم و آگاهی متعلق می‌خواهد فرض علم بدون متعلّق امری ناممکن است بنابراین اراده مراد می‌خواهد حب محبوب می‌خواهد عشق معشوق می‌خواهد و…
«فطری» بودن وجود خداوند در کلام «صدرالمتالهین» به این صورت آمده است: « وجود خدا دل گواهی می‌دهد نه عقل و ایمان از این راه به دست آمده است که وجود خدا چنان که گفته‌اند امری فطری است به گواه اینکه انسان به هنگام رویارویی با شرایط هولناک به سابقه‌ی فطرت خود به خدا توکل نموده به طور غریزی به مسبب‌الاسباب و آنکه دشواری‌ها را آسان می‌کند روی می‌آورد هر چند خود وی به این گرایش فطری خود توجه نداشته باشد».

 

ملاصدرا

صدرالمتالهین

 

یکی دیگر از راههای اثبات وجود خداوند تجربه و آزمایش شخصی و فردی است اینکه زندگی انسان اگر مقرون به حق‌جویی و حقیقت خواهی و اخلاص عمل و کوشش باشد مورد حمایت قرار می‌گیرد و از راه‌هایی که بر ما مجهول است دست غیبی ما را تحت عنایت خود قرار می‌دهد علاوه بر اینکه یک امر ایمانی است و از لوازم ایمان به تعلیمات انبیاء است یک حقیقت تجربی و آزمایشی است البته تجربه و آزمایش شخصی و فردی یعنی هر کس لازم است در عمر خویش چنین کند تا اثر لطف و عنایت پروردگار را در زندگی خود ببیند و چقدر لذت بخش است معامله با خدا و مشاهده آثار لطف خدا.

یکی دیگر از دلایل وجود خداوند الهامات و اشراقاتی است که به دانشمندان می‌شود و نگاهان دری از علم به روی آنها گشوده می‌شود و اکتشافی عظیم رخ می‌دهد.
آنچه معمولاً ما از راه‌های حصول علم می‌شناسیم دو تا است یکی تجربه و مشاهده‌ی عینی دیگر قیاس و استدلال بشر از راه مطالعه و مشاهده عینی طبیعت بارموز و اسرار طبیعت آشنا می‌شود یا در اثر قوه‌ی استدلال و قیاس نتیجه‌ای را پیش‌بینی و استنتاج می‌کند این‌گونه موفقیت‌ها عادی است گو اینکه از یک نظر دقیق فلسفی در همین موارد فیزیک منشأ الهام وجود دارد ولی این از نظر افق بحث ما خارج است.
«ابن سینا» معتقد است چنین قوه‌ای در بسیاری از افراد با اختلاف و تفاوت‌هایی وجود دارد آیه‌ی شریفه: «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» را که در بعضی افراد احیاناً به صورت شدیدی وجود دارد حمل می‌کند.

 

ابن سینا

ابن سینا

«غزالی» در کتاب «المنتقذ من الضلال» مدعی می‌شود که بسیاری از معلومات بشر که مربوط به احتیاجات زندگی است ابتدا به صورت الهام صورت گرفته است غزالی درباره‌ی «وحی» و «نبوت» که بحث می‌کند می‌گوید: «کسیکه روحی و نبوت شک می‎‌کند یا در امکانش شک می‌کند یا در وقوعش و یا درباره‌ی شخص معین شک می‌کند که آیا وحی به او رسیده یا خیر بعد می‌گوید بهترین دلیل امکان آن وقوع آن است زیرا بشر یک سلسله اطلاعات درباره‌ی دواها و علاج‌ها و درباره‌ی نجوم دارد که تصور می‌کند از طریق تجربه توانسته باشد آن‌ها را به دست آورد فقط باید گفت لطف الهی از طریق الهام بشر را هدایت کرده است»

غزالی

غزالی

 

«خواجه نصیرالدین طوسی» نیز درباره‌ی احتیاج به وحی و نبوّت که بحث می‌کند مدّعی می‌شود برخی صنایع را بشر از طریق الهام آموخته است.

 

خواجه نصیر الدین طوسی

خواجه نصیر الدین طوسی

 

«مولوی» همین معنی و مضمون را به نظم آورده است آنجا که می‌گوید:

این نجوم و طب وحی انبیاء است عقل و حس را سوی بی‌سوره کجا است
عقل جزئی عقل استخراج نیست جز پذیرای فن و محتاج نیست
جمله حرفت‌ها یقین از وحی بود اول او لیک عقل آن را می‌فزود

 

از دانشمندان جهان امروز «الکسیس کارل» در کتاب «انسان موجود ناشناخته» یکی از طرفداران نظریه اشراق و الهام است او می‌گوید : «قطعاً اکتشافات علمی تنها محصول و اثر فکر آدمی نیست نوابغ علاوه بر نیروی مطالعه و درک قضایا از ویژگی‌های دیگری چون اشراق و تصّور خلاّقانه برخوردارند به وسیله اشراق چیزهایی را که بر دیگران پوشیده است می‌یابند و روابط مجهول بین قضایائی که ظاهراً با هم ارتباطی ندارند می‌بینند و وجود گنجینه‌های مجهول را به فراست می‌فهمند و بدون دلیل و تحلیل آنچه را دانستنش اهمیت دارد می‌دانند»(۵)

الکسیس کارل


الکسیس کارل

 


منابع:

 

۱٫ (حشر/ ۲۲).

۲٫ امدادهای غیبی در زندگی بشر، مرتضی مطهری (ره)، ص ۵۶-۵۷٫
۲٫ عقاید استدلالی ترجمه محاضرات فی الالهیات، علی ربانی گلپایگانی، ص ۸۱٫
۳٫ امدادهای غیبی در زندگی بشر، مرتضی مطهری (ره)، ص ۶۵-۶۷ با اندکی حذف .
۴٫ آموزش عقاید ( دوره کامل سه جلدی ) ،ج ۱-۲-۳ آیت الله مصباح یزدی،ص ۶۱٫
۵٫ امداداهای غیبی در زندگی بشر، استاد مطهری (ره)، ص ۷۲-۷۹ .

 

به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی
اداره مشاوره نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها

 

 

 

ثبت شده در سایت مرکز اشاعه‌ی ایمان طی شماره 723 و در روز چهارشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۳

۱۳۹۶ © مرکز اشاعه‌ی ایمان (ترویج متعلقات هفت‌گانه)