در تاریخ طرحریزی استراتژیک یکی از مهمترین مسائل؛ ثبت تجربیات و اتفاقاتی است که در دورههای مختلف روی میدهد و نقش یک معلم را برای دیگر ادوار بازی میکند. کسانی که نتوانند از تجربهها استفاده کنند محکوم به تکرار آن هستند.
به قول استاد عباسی هنر یک استراتژیست زندگی کردن با گذشتگان و عبرت گرفتن از پیروزیها و شکستهای آنان است تا که چراغی باشد در فراسوی آیندهی خویش و جامعهای که در آن حیات دارد.
بر همین مبنا مرور وقایع و تحلیل آنها نقش مهم و به سزایی دارد. در هفتههای اخیر جنجالی برنامهریزیشده از طرف منافقین و ضدانقلاب بر سر قطعه کلیپی بریده شده به وجود آمد که نقل اکثر محافل و مجالس سیاسی بود. امروز که از آن جنجال رسانهای خارج شدهایم نگاهی تحلیلی و تئوریک به این نبرد نرم داشته باشیم که انشا الله چراغی بر آینده ما باشد.
همانطور که در مراکز نظامی جهان بعد از هر جنگ و نبردی شروع به تحلیل آن و درس گرفتن از وقایع اتفاق افتاده از آن میکنند ما هم در این نبرد نرم شبیه همان نبرد سخت عمل میکنیم.
در این روش تحلیلی نوعی تحلیل انطباقی تاریخی را انجام میدهیم که ریشه در خاطرات یک افسر سرویس اطلاعات آمریکا (CIA) دارد.
«دکس پی.لوبارون» نام مستعار افسر اطلاعات آمریکا که بعد از خدمت در ارتش برای اولین مأموریت خود به نپال و سپس به شبهقاره هند فرستاده شد است. دوره خدمت وی در اوج جنگ سرد بوده و نشاندهنده حرکت سیا در تضاد بلوک شرق و غرب است که از این منظر تجربیات جالبی را برای ما در پی خواهد دارد.
در سال ۱۹۶۳ حزب کمونیست هند طرفدار شوروی از حزب کنگره هند به رهبری «نهرو» حمایت میکرد. دلیل این حمایت در دستورالعملهایی که از مسکو میآمد ذکر شده بود. نهرو به اتحاد شوروی گرایش داشت. جناح طرفدار چین در بنگال و کلکته حضور فعال داشت. بعد از حملهی چین به مرزهای شمالی هند در سال ۱۹۶۲ مخالفتهای سازمان سیا و وزارت امور خارجه آمریکا با مارکسیسم بیشتر شد و آنها همواره از افتادن هند در دام کمونیست شرقی واهمه داشتند.
دکس پی.لوبارون همواره تأکید سازمان بر استفاده از مطبوعات در قدرت نرم را در خاطراتش گوشزد کرده است. در جنوب هند روزنامهای یافت که هرچند ارگان رسمی طرفدار چین نبود اما کاملاً از آن طرفداری میکرد و یک رسانه بود. تیم اطلاعاتی آمریکا در هند نقشهای داشت که روزنامه را به صورت غیرمستقیم به چپگرایی روی دهد تا آنقدر به تندروی کمونیستی کشیده شود که:
- اولاً؛ دولت هند به اجبار روی روزنامه دست بگذارد و از آن طریق رهبری حزب کمونیست طرفدار چین را از آن خود کند.
- ثانیاً؛ تنش موجود بین طرفداران کمونیست چینی و روسی افزایش پیدا کند چرا که کمونیست در داخل خود بعد از انقلاب چین شق دیگری پیداکرده بود.
درواقع در کشمکشهای قدرت در هند نوعی چینش جنگ سردی حاکم بود که حتی رسانههای نسل اول و دوم میتوانستند نقش تعیینکنندهای ایفا کنند.
برای شروع تسلط بر نشریه پر تیراژ جنوب هند؛ دکس پی.لوبارون فردی را اجیر میکند که واسطهی ورود به نشریه شود و از طریق او بتواند اهداف خود را پیش ببرد؛ در طی برنامهای خلقیات مسئول روزنامه را بررسی میکند. فرد اجیرشده مقداری پول دریافت میکند و به دروغ طبق قرار قبلی، خود را فرستادهی پکن کمونیستی جامیزند و با شگردهایی به مسئول روزنامه میقبولاند که از طرف حزب کمونیست پکن مأمور به همکاری با روزنامه موردبحث در هند شده است.
دکس پی اسم این نوع عضوگیری غیرمستقیم در سازمان اطلاعات آمریکا را «ایزگم کردن» گذاشته است. وقتی فرد، اطلاعاتی درستی را به شما میدهد و یا شما اطلاعات غلطی را در اختیار او میگذارید بر این تصور خام است که شما مستقیم با حزب یا کشور تحتالحمایه (در اینجا چین) ارتباط دارید درواقع شما عملیات ایزگم کردن را انجام دادید.
این ناشر طرفدار چین در هند طعمه اطلاعات آمریکا را با ولع بلعیده بود و اصلاً به همکاری ظاهری بدون اطلاع با چین افتخار میکرد و حس غرور داشت اما غافل از اینکه بهعنوان سرباز رسانهای آمریکای لیبرال علیه کمونیسم درصحنه سیاسی رسانهای هند فعالیت میکند.
استراتژیهای رسانهای دکس پی در کوران آن وقایع در هند و مقایسه آن با جنجال رسانه استاد عباسی در ایران موارد جالبی را در پی خواهد داشت که به اختصار به چند مورد از آن اشاره میکنیم.
به دست گرفتن ابتکار عمل
همانطور که در پاره از سخنان استاد عباسی اشاره شده بود برخی با انتشار این کلیپ سعی در گرفتن ابتکار عمل و زدن و پاتک نرم برای واکنش نشان دادن نسبت به مذاکرات سال ۶۵ با اسراییلیها را داشتند.
لوبارون در مواقعی که فشار سیاسی در هند روی جناح لیبرال زیاد میشد در روزنامه چینی، نوعی خودزنی میکرد که فشار از جبهه خودی کم شود و اصلاً این کار را یک روش میدانست که با اینطور نفوذها ابتکار عمل را انجام دهد و برای انتشار خبر درونحزبی حتی از اخبار سوخته و گذشته هم استفاده میکرد و دوباره منتشر میکرد حتی اگر دروغ بودنش هم اثبات میشد تا مدتی افکار عمومی را به خود سرگرم میکرد.
در حمله رسانهای استاد از خودزنی استفاده نشد اما از اطلاعات سوخته سالهای قبل استفاده شد که نوعی شگرد به نظر میرسد.
تحریف تفکر
لوبارون هدف بلندمدت خود از نفوذ در روزنامه را جا زدن دستور عمل قلابی به عنوان خطمشی رهبری مرکزی کمونیسم به جای روزنامههای دیگر عنوان میکرد. سعی میکرد نوعی نقش لیدری را برای روزنامه نفوذ شده با خبرهای جنجالی ایجاد کند و بتواند جلوهی غیرمعقولی را از مارکسیسم به نمایش بگذارد.
او در این مسیر مینویسد که از مواضع اصلی مائو عبور نمیکرد ولی تحریف را در سطوح پایینتر انجام میداد. از مواضع مائو عبور نکردن رمز موفقیت افسر اطلاعات آمریکا در روزنامه هندی بود چراکه نمیتوانستند ایرادی از او بگیرند.
این روش از نسل اول و دوم رسانهها تا نسل پنجم رسانهها یعنی شبکههای اجتماعی که مورد استفادهی ماست کارایی دارد. هنوز که هنوز است رسانههای مخالف انقلاب از اینگونه عمل استفاده میکنند؛ یعنی از مواضع رهبری عبور نمیکنند اما سعی میکنند تحریف در سطوح پایینتر از انقلاب چون سپاه، دستگاهها رسانهای و شخصیتهای حقیقی را رغم بزنند. نمونهی بارز این روش رسانهای کانال مجمع اصلاحطلبان است که در هر خبری مخالفترین کانال است اما هیچگاه موضع رسمی علیه بیانات رهبری نمیگیرد تا عوام به همراه بودن آنها با انقلاب ایمان داشته باشند.
دو حرکت گذشتهی دشمنان علیه استاد عباسی در مسئله تحریف حضرت رقیه و فلسفه را در همین چارچوب میتوان تحلیل کرد و این دو جنجال به همراه جنجال ارتش با رویکرد تحریفی و منطبق بر قوانین رسانهای دکس پی لوبارون انجامشده است.
سرویس رسانهای دشمن سعی در تحریف تفکر استاد عباسی در برابر مردم داشتند و اینگونه وانمود کردند که مورد قبول مذهبیها هم نیستند.
اختلاف در تفرقه
این جاسوس بهگونهای عمل میکرد که صاحب نشریه شک نداشت این رویکردهای رسانهای از جانب پکن است و ذره به دروغ بودن آن شک نکرد. لوبارون میگوید که من عادت داشتم در پایان دستورالعملهای خود به مسئول روزنامه همواره از جملهی «انقلاب موتور محرک تاریخ است» استفاده کنم این جمله تأثیر به سزایی در روابط ما و همکاری در بستر روح ناسیونالیستی فرد صاحب روزنامه داشت.
از مواضع روزنامههای طرفدار چین مشخص بود که زیاد از مواضع این روزنامه راضی نبودند ولی طبق روش شماره دوم(تحریف تفکر)نمیتوانستند علیه او حرکتی کنند و از طرفی هم لوبارون همواره بقیه را به خارج شدن از خط انقلاب متهم میکرد.
رفتهرفته این اختلاف در داخل مارکسیسم؛ بین مدل چینی با مدل شوروی عمیقتر میشد و این دقیقاً یکی از اهداف لوبارون برای نفوذ بود که داشت به این هدف خود میرسید. از طرفی هم، چین برخوردهایی نظامی در مرز مشترکش با هند داشت و این کار را پیچیدهتر میکرد.
یکی از اهداف قائلهی اخیر در رابطه با استاد عباسی که در هنگام تخریب استاد بر سر کلیپ تقطیع شده از سخنرانی استاد درباره عزاداریها هم تکرار شد و برخی از خودیها، هم در بازی دشمن افتادند و علیه استاد موضع گرفتند؛ اختلاف در تفرقه بود. متأسفانه محسن رضایی، امیر پوردستان (فرمانده نیروی زمین ارتش) و دریادار سیاری (فرمانده نیروی دریایی) از همین قبیل افراد بودند که در بازی دشمن افتادند. البته هوشمندی استاد در نامهای که به سرلشکر صالحی زدند باعث خنثی شدن بخش عمدهای از این ماجرا شد.
در پایان چه اتفاقی افتاد؟
سرانجام در سال ۱۹۶۵ وزارت کشور هند چند تن از اعضای حزب کمونیست طرفدار چین را بازداشت میکند و وزیر کشور در دفاعیه خود که در صحن مجلس هند بود یکی از دلایل خود را مواضع این روزنامه در جنوب هند مطرح میکند.
دکس در بخش دیگری از خاطراتش مینویسد که سازمان اطلاعات آمریکا علاقهی زیادی به نفوذ و جذب روزنامههای کمونیستی داشت تا بتواند با خنثی کردن آنها و تحت تأثیر قرار دادن افکار آنها در این جنگ سرد رسانهای که بهموازات آن جنگ سیاسی پیش میرفت پیروز شود. شبیه همین اقدام در رابطه با برخی رسانههای اصولگرا افتاد که خواسته یا ناخواسته در زمین دشمن بازی کردند.
ماهیت جنگ نرمی ماجرا اینجا مشخص شد که استاد عباسی به زندان رفت ولی در افکار عمومی پیروز بود و جنگ نرم بهدرستی به تعریف خود رسید که تسخیر قلبها و ذهنها است.
منبع:
برگرفته از کتاب خاطرات دکس پی لوبارون افسر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا
Ystc. ir
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.